من خیلی چیزها را دوست دار م اما به معدود چیزهایی عشق میورزم ...
چشمان دلربا را دوست دارم اما به آن عشق نمیورزم
صورت شاد را دوست دارم اما به آن عشق نمیورزم
چهره ی زیبا را دوست دارم اما به آن عشق نمیورزم
پوشش شیک را دوست دارم اما به آن عشق نمیورزم
و بسیار چیز هایی که دوستشان دارم اما به آن عشق نمیورزم
من نه عاشق دامن گلدارم که سطحی بنگرم و نه همسفری ام که نیمه ی راه جا بزنم ...
من عاشق یکرنگی سیرتم، سیرتی که با ظهورش در ظاهر یکیست
من عاشق شورم، شوری که مرا از رکود بودن به حرکت در آورد من عاشق آرامشم، آرامشی که با شنیدنش وجودم را فرا میگیرد من عاشق شادیم، شادی دلنشینی که در خنده هایش حس میکنم من عاشق دردم، دردی که با شنیدن گریه هاش از چشمانم سرازیر میشود ... من عاشق لحظه هایم، لحظه هایی که با تو میگذرد و مرا وقت شناس میکند ... من عاشق پندم، پند هایی که به خوب بودنم کمک میکند آری من عاشقم ... عاشق تمام دلیل هایی هستم که مرا بی دلیل عاشقت کردند ... حال نوبت توست ، تو چرا ......؟
نظرات شما عزیزان:
دسته بندی : <-CategoryName->
